عنوان : کاتماندو- علی ناجیان و رامیار منوچهرزاده
نویسنده : سجادربانی
فضایی نسبتا مطلوب از یک گالری در میان گالریهای حاضر در شهر تهران را میبینم؛ البته که شاید این برآمده از سلایق شخصی من نسبت به آرایش دیوارها و جنس بتنی استفاده شده در کف و نور تقریبا یکدست آن باشد. به هر حال با وجود ارتفاع کم سقف نور مناسبی در گالری راه ابریشم پخش شده است و نمیتوان مشکل دیده نشدن یکپارچه کل سطح عکسها را صرفا از نقایص گالری به حساب آورد، چرا که به هر حال هیچ یک از این 14 اثر - احتمالا همگی تیره-، در شرایط نوری دیگر(گالریها) هم اجازهی به یکباره دیده شدنشان را به مخاطب نمیدهند. از دیوارهای خالی و رد میخهای نگه دارنده و عددهای معلق روی دیوار متوجه شدم که اگر نوشته حاضر را بنویسم، باید تنها به 11 عکس اکتفا کنم. 3 عکس که با حدسی ساده، احتمالا به دلیل حضور نگاه سیاستگرای (نه به معنای تکوجهیِ رفتار دولتها در قبال امور مختلف اجتماعی) اشخاص – هنرمند و مخاطب - از دیوارها برداشته شدهاند. چرا که عنوان استعارهای کاتماندو و سوژه مورد عکاسی این مجموعه هم نماینده و حاکی از دیگر سویههای (شاید) سیاستمدارانه است. این همان رفتار رخنه کرده در بطن زندگی همگانی ماست.
ساختن عکسهایی با موضوعیت سرک کشیدن به زندگی ادمها، در فضاهای داخلی، همچون سایر جرقههای ساده دیگری که برای (به اصطلاح) خالقان اثار هنری با وزنه سنگین ماجرا به نفع طیف کارکرد اجتماعی آنها ارایه میشوند، کماکان خامدستانه است. چرا که با قضاوتی حتی سهل انگارانه و سرِ دستی میتوان منظر عکاسان مجموعه، به رفتارهای موجود داخل تصاویر که صرفا سرک کشیدن را مربوط به امور موجود در پستوها و حمامها و فضاهای بستهی دو تایی و چند تایی میدانند، مورد بحث قرار داد. نشانه رفتن رفتارهای فرد حاضر در اجتماع برای تحلیل و شاید قضاوت رفتارهای خود(عکاسان) و مخاطبان با عنوان کلی "جامعه"، تنها زمانی امکانپذیر خواهد بود که همواره از جزیی نگری نسبت به امور فاصله بگیریم. شایدها و امکانها در این نوع ایجاد فاصله از جزیی نگری، ما را به آنجا میرسانند که حتی در نحوه ارایه عکس در نوع اتمسفر کنونی گالریها، و با همان کفه سنگین کارکرد این دست عکسها، تجدید نظر کنیم.
متن کنار این مجموعه ادعا دارد که واکاویای روانشناختی نسبت به زندگی خودمان یا خود عکاس(های) مجموعه (و البته سپس مخاطبانش) دارد. اما آنچه از همان رفتارها در فضاهای پستو مانند برمیآید، یکسر جرقهای است ابتدایی، که به صورت گسترده، درباره زندگی روزمره ایرانیان مورد زمزمه قرار گرفته است. و به انواع و انحا مختلف "دستمایه تر و تازه" (مد) فعالانی شده، که شاید عده بسیار از ایشان صرفا برای سود جستن از دستیابی به حدیثهای پرطمطراق - روزمرگی و ... – دست و پنجه نرم میکنند.
اینجا میتوان حتی اشاره کرد به نقصی که مخاطبانی چون من – دانشجویان هنر که اکثرا حتی توان تحلیل به معنای واقعی از کار خود را ندارند- به شکلی مشابه، کلیشهای و یکنواخت، تحت بیان این جمله-خیلی رو شده- به آنها وارد میکنیم. حرفی که تمام توانش این است که به کیفیت بودن یا نبودن متن استیتمنتها و یا برداشت همانقدر سطحی از فضای حاکم شده بر عکس توسط عکاس، به عنوان راهی برای- میتوانست بهتر بشود- نظر بیاندازد. اما میشود این سوال را پرسید که چه چیزی باعث اهمیت استیتمنت و یا پرداختن به این موضوعات به شکلی شبه صحنه پردازی شده است؟ و تحت این دست سوالات بتوان فضای پدید امده در عملکرد بخش های متعدد متصل به "هنر شدیدا مخاطب گرای ( نوع خاص مخاطب)" حال حاضر را دید و توصیف کرد.
صرف نظر از نحوه پرداخت به موضوع ادمها و مکانها و اتمسفرهای سطحی شکل گرفته در این تصاویر، می توان پرسید این عکسها دیگر چگونه میتوانند مقابل دید مخاطبانی دیگر قرار بگیرند؟ یعنی "ضرورت" و "کارکرد" هر دو براستی در گالری بیانمند شدهاند؟ اصلا ایا این ضرورت و کارکرد، حضوری حقیقی دارند یا نمایش آن هستند؟
حقیقت این است که عکسهای کاتماندو اجرایی سهل انگارانهاند حتی در پرداخت به موضوع انسانی آن ابتدایی هم نیستند، همانطور که بسیاری آثار تولید شده در این سالهای ایران. تولیداتی که سریعا به دنبال شرح و وصفی قضاوتگونه ارایه میشوند. چرا که نمیتوانند به مسایل نزدیک شوند. و وقتی نمیتوانند موضوعی را دقیق کنکاش کنند، با خلق آثاری ناقص قضاوتی اشتباه ارایه خواهند داد. حتی موضوعاتی که خود در آن غوطهوراند. همانند خالقان همین نمایشگاه. موضوعاتی که نمیتوان آنها را منفک از دیدگاهی جامعهشناسانه در نظر گرفت. موضوعاتی که دم دستی نیستند اما برخوردی ساده انگارانه، آنها را هدف تولید اثاری جدید قرار میدهد. هرچقدر هم افراد و فضا ها را گنگ و در تعلیق نگاه دارند در نهایت اینها کلاژ هایی هستند از پوسته زندگی انسانی که البته خالی از دروناند. چه چیزی در این تصاویر "استیج شده" کشف کردنیهای زندگیمان را میدهند که ما از آن بی خبریم؟ آیا اینها تصاویری یکسر متفاوت از دیگر عکسهای قابل رویت در حال ثبت زندگیمان هستند؟ بیانگری آنها چگونه از سطح عکسهای شبکههای اجتماعی فراتر خواهد رفت؟ سطح روایتگری کاتماندو به عنوان ناظری از پشت پردهها و دیوارها باز هم نمیتواند تصویری نه کامل، بلکه عمیق بدهد. همچون عکس "کوه راشمور" فریدلندر که نمایانگر بود. عکسی که پتانسیلهای نقد را به فعل تبدیل میکند. و پیرامون آنچه عصر دیدن با ابزار به ارمغان اورده سخن میگوید.
در نهایت از توان من خارج است که مستقیما و تنها به این عکسها و ارایهشان نظر بیاندازم. و تنها سعی کردهام به سوی راهی بروم که بشود توانی یافت و حفرهها را ببینم و به وجود آنها اشاره کنم و نه اینکه چسب زخمی پوشش دهنده و ملال آور بر حفرهها باشم.