عنوان کتاب : بحران واقعیت
نویسنده : اندی گراندبرگ
مترجم : مسعود ابراهیمی، مریم لدنی
ناشر : فرهنگستان هنر
نویسنده نقد : پیام قمشهزاده
کتاب «بحران واقعیت: در باب عکاسی معاصر» نوشته اندی گراندبرگ نویسنده، در سال 1990، منتقد و نظریه پرداز حوزه عکاسی، با ترجمه مسعود ابراهیمی مقدم و مریم لدنی از سوی موسسه تالیف، ترجمه و نشر آثار هنری (متن) وابسته به فرهنگستان هنر منتشر شده است.
قطع آن وزیری است و با بیش از ۵۰ مقاله در شش فصل، در 360 صفحه در بازار نشر قرار گرفته است و تا به حال به چاپ دوم رسیده است. قیمت آن در چاپ اول آن به سال 1389 به قیمت 9000 تومان و چاپ دوم آن با قیمت روی جلد 16500 اکنون در بازار با قیمت های متفاوت میان 27000 تا 34000 قابل خرید است.
درباره نویسنده
اندی گراندبرگ در سال 1947به دنیا آمده است و بیش از 40 سال از عمر خود را در حوزهی عکاسی و هنرهای تجسمی، صرف نگارش کرده است. نتیجه این دوره طولانی نگارش، کتابها و مقالات بسیاری است که نشان دهنده دید متفاوت او به عکس و عکاسی است. دیدی که از دنیای تکنیکی فاصله گرفته و وارد وادی فلسفه و منطق شده است. محدودهای که بیشتر از آنکه عکس نمادی از واقعیت تصور شود، آن را به مثابه ابزاری اسیر در دست تفکر، اندیشه و زمان میداند. او علاوه بر نگارش بیش از 10 عنوان کتاب، ازسال ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۱ به عنوان منتقد هنری در نیویورکتایمز فعالیت داشته است و مقالات بسیاری از او علاوه بر نیویورک تایمز، در آرت فوروم، هنر در آمریکا، عکس آمریکایی و ووگ به چاپ رسیده است. او مـدرس نقـد و تاریخ عکاسـی در کالج دارتموث، دانشگاه ایالتی سانفرانسیسکو، انستیتو هنر سانفرانسیسکو و مدرسه هنرهای تجسمی نیویورک بوده است.
او همچنین بین سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷ مدیر انجمن دوستان عکاسی در سانفرانسیسکو بود. از کتابهای او علاوه بر کتاب مورد بحث میتوان به تعاملات عکاسی و هنر از ۱۹۴۶ (۱۹۸۷)، الکسی برودوویچ (۱۹۸۹)، مایک و دوگ استارن (۱۹۹۰)، راهنمای عکاسی گروندبرگ (۱۹۸۹) اشاره کرد.
اندی گراندبرگ هماکنون در سن 74 سالگی، رئیس دپارتمان عکاسی کالج هنر و طراحی کورکوران واشینگتن (از سال ۲۰۰۲) است.
درباره کتاب
شاید بهترین توضیح برای شروع مواجهه با این کتاب را نائومی روزنبلوم، نویسنده کتاب تاریخچه جامع عکاسی، بیان کرده باشد: «این مقالات روشنگرانه درباره جریانهای معاصر عکاسی، درک جامعی را در مورد موضعی که رسانه در انتهای این قرن اتخاذ کرده، ارائه میکند.»
بیش از آنکه تصور شود برای تاریخ عکاسی کتاب و مقاله نگاشته شده است و نقش جریانها و حوادث اجتماعی و هنری در تغییر مسیر و اهداف عکاسی به کرّات بررسی شده است. ولی تمامی این فرضیهها بر این اصل قدیمی بنا شدهاند که عکس راوی واقعیتها است. از نقطه نظری نیز این جمله درست به نظر میرسد. این اصل که هرچه بیشتر از عمر آن میگذرد صحتش بیشتر مورد تردید واقع میشود، از ابتدای راه عکاسی گاهی به کمک عکاسی آمده و گاهی نیز بلای جانش شده است. ولی در دوران حاضر این مشکل بیش از هر زمان دیگری به چشم میآید. جایی که دیگر گویی عکسها نیز حقیقت را نمیگویند.
عکاسی در زمان پیدایش، راه موفقیت خود در پذیرش جامعه هنری را در شباهتش به نقاشی یافت. مسئلهای که چندی بعد توسط عکاسان صریح به انتقاد گرفته شد و پایههای مدرنیسم و زیباییشناسی مبتنی بر توانایی عکاسی بنیان نهاده شد. در راستای این موج هنری نو، مفاهیم زیباییشناسی، ترکیببندیها و سبکهای مختلف عکاسی به تکامل رسیدند. مدرنیسم در عکاسی همهگیر شد و نمونههای بسیاری از آن در نیمه ابتدایی قرن 20 بر جای ماند. ولی همانگونه که مدرنیسم، هنر پیش از خود را دچار تغییرات اساسی کرد، پستمدرنیسم نیز به شالوده فکری مدرنیسم یعنی نقش هنر در فرهنگ و نقش هنرمند در ارتباط با هنر خویش ضربه زد. پستمدرنیسم را شاید بتوان نشئت گرفته از پلورالیسم به وجود آمده در دهه 70 میلادی دانست، هرچند که معنای خود را در آینده به گونهای خصمانه انتخاب کرد، و آن " هرچه که پیرو مدرنیسم نباشد" شد.
همین تعریف نامحدود امکان ایجاد تجربههای جدیدی را چه در زمینه دیدگاه و چه تکنیک در عکاسی رقم زد و عکاسان به هر شکل و روش ممکن سعی در تغییر ماهیت ظاهری و معنایی عکسها کردند. عکسها هر روز، بیش از روز قبل وجهه استنادی خود را از دست دادند و حقیقت در میان آنها رو به کمرنگ شدن نهاد.
روند تدریجی ایجاد و یا تکامل یک جریان هنری، همواره مدیون پیشگامانی بوده است که برای پیشبُرد نظریههای هنری دست به نوآوریهای زیادی زدهاند کشیده شد. گراندبرگ با بیان نمونههایی از این آثار، این روند تدریجی را در کتابش دنبال میکند. او درباره عکسها صحبت میکند و با متحول ساختن شیوه نگرش ما به واقعیت، مفاهیم سنتی و قراردادی ارتباط میان هنر و زندگی را دگرگون میکند. اینکه عکسها چگونه رسالت هنـر را بازتعریف میکنند و به چه طریقی جایگزین واقعـیت شده اند، سوالاتی هستند که نوشتههای انتقادی گراندبرگ همواره در جستجوی پاسخی برای آن بودهاند. واقعیتی که دیگر بیش از آنکه وجود داشته باشد، جعل شده است. به حدی که دیگر بازشناختن آن به امری محال تبدیل شده است.
اندی گراندبرگ از عکس به عنوان «متقاعدکنندهترین آثار هنری در انتهای قرن بیستم» نام میبرد. در این کتاب، او، طبیعت عکاسی و شیوه نگرش ما به آن و درک واقعیت در خلال عکسها را با بررسی برخی از عکاسان بزرگ قرن بیستم را ارزیابی میکند و تاثیر و نقش هرکدام را در این مسیر را بررسی میکند و راهکارهایی که هرکدام برای جداسازی آثار خویش از جریان مدرنیسم به کاربستهاند را بررسی میکند. عکاسان به نامی که تحلیل تازه آثارشان در این کتاب، به مثابه حیات تازه آثارشان است.
این کند و کاو او را به نامی بزرگ به عنوان آغازگر این جریان در عکاسی میرساند. واکر اوانز کسی است که بیش از آنکه درگیر زیباییها و فرمهای عکسهایش باشد، به نشانهها توجه داشت و شاید جریان پست مدرنیسم عکاسی وامدار نگاه تازه او به دنیاست. دنیایی که تا هیچگاه پیش از او اینگونه دیده نشده است. آمریکای واکر اوانز قلمروی سلطه نشانه هاست. راهی که پس از او در آثار رابرت فرانک و مجموعه مشهور آمریکاییهای او دیده می شود. هر چند که نشانههای آمریکای فرانک درآمیخته با نگاهی بدبینانه و گویشی انتقادی است. هرچند که این دو نفر پایه های سبک عکاسی پستمدرن را پایهگذاری میکردند، عکاسان دیگری در عکسهایشان به دنبال انتقاد از شیوههای قدیمی دیدن بودند و نیازمندی به نوعی نگاه تازه در عکسها را نمایش میدادند. عکاسانی چون لی فریدلندر و جان فال به نحوه دیدن ما انتقاد داشتند و شیوههای دیدن ما را شرطی و غیر نجیب میدانستند. کما اینکه فال با زیرکی این نکته را به ما یادآوری میکند و عکس جدیدش به نام ”طلوع بر بر فراز هرناندز“ را برای اینکه به ما اثبات کند ما نمیتوانیم بدون نگریستن به گذشته و دانستههایمان تصویر دیگری ببینیم در مقابل ما به نمایش میگذارد. حتی همین نام هم کافی است که ضربه اساسی و اصلی ماجرا بر پیکر اندیشه ما وارد شود.
ما نمی توانیم تجربهای مستقیم و بیواسطه از جهان داشته داشته باشیم و هر آنچه را می بینیم قبلا دیدهام.
پستمدرنیسم نیز به همین مسئله معتقد است که همه چیز مصرف شده و ما به انتهای خط رسیدهایم و همگی زندانی آنچه میبینیم هستیم.
هر چند که این بحث در فصل اول دری به فرضیات مدرن درباره بحران حقیقت در ذهن میگشاید و تا پایان این فصل این بحران را بیش از آنکه توضیح دهد معرفی میکند، ولی در دو فصل بعدی خود به نامهای درباره در اختیار گرفتن مدرنیسم و در جستجوی آمریکا از این ماجرا فاصله گرفته و به ریشهیابی مدرنیسم در ابتدای شکلگیری خود و سپس تکوین آن میپردازد. امری که برای کسانی که تاریخ هنر عکاسی را مطالعه کرده باشند تا حدی خسته کننده به نظر میآید ولی با اینحال پیوستگی موضوعی و ذکاوت نویسنده در جمعآوری مقالات مناسب و ایجاد خط سیری مفهومی و قابل مشاهده در میان مقالات همچون بندی این دانهها را در کنار هم نگاه میدارد تا خوانندهی راغب به این موضوع را به خواندن تشویق کند.
نما و هدف اصلی نویسند در فصل 4 رخ مینماید. جایی جریان عکاسی به کسانی چون اندی وارهول، باربارا کروگر، رابرت میپلتورپ و همچنین سیندی شرمن میرسد. حال وقت آن رسیده که تمام سنتها و فرهنگهای دیرینه هنر و زیباییشناسی ارزشمند آن یکباره کنار گذاشته شوند و فرهنگ کیچ ( توده عامه) رخ نمایی کند. هرچند که از نظر آثار تفاوت بعضا زیادی میان آثار این هنرمندان وجود دارد ولی همگی به لحاظ اینکه خارج از قراردادهای عکاسی هنری پیش از خود قرار دارند، مشترکاند. در اغلب عکسهای آنها نوعی بیقیدی به زیبایی و فرم مشهود است و آنها سوژههایشان را از موضوعات پیش پا افتاده انتخاب و یا از عکسهای از قبل گرفته شده کار میکردند. به نوعی میتوان هدف آنها از به کارگیری این تکنیکها را، هرچه دورتر کردن عکس از جنبه اثر هنری صرف بود. عکسهای وارهول و چاپهای تکراری رنگیاش دید هنری را به عکس را نقد میکند. در واقع استیون کاچ این نوع از هنر را به گونه درستی بیان داشته است: هنر وارهول بَعد زیباشناسانهای داردکه در دسترس احساسات و تجربه نیست. در مورد کارهای کروگر نیز وضع به همین منوال است. مونتاژهای عکس و نوشته او فریاد این نکته است که عکس بدون متن ناتوان از بیان درست واقعیت است و واقعیت در عکسهای متناوبا در حال تغییراند، چه در بستر تغییر فرهنگها و چه در طول زمان. مثال فرهنگگریزی را نیز میتوان آثار میپلتورپ دانست. او با سعی در رو آوردن موضوعاتی که فرهنگ، آنها را پنهان کرده، وجههای فراموش شده از انسان را به نمایش درآورد. چهرهای لخت و ترسناک از ما. هرچند که تمامی این هنرمندان سعی در ایجاد نگاهی نامطمئین به عکس و مفهوم حقیقت در آن داشتند با اینحال نمیتوان نقش نظریات مارکس، فروید و سوسور را در ایجاد این بیاعتمادی به عکس را نادیده گرفت.
پس از آن این دوگانگی در عکاسی مستند مورد بحث قرار میگیرد. شاخهای که بیش از هر شاخه دیگری وابسته به حقیقت و مفهوم آن است، به گونهای که مستند نگاری در بسیاری از موارد واقعنگاری نیز نامیده شده است. این بستگی و بحران واقعیت در عصر معاصر است که شاید بیش از هر سبک دیگری در عکاسی، مستندنگاری را به چالش کشیده به گونهای که شاید حتی بتوان ادعا کرد که مستندنگاری بدون دخالت و تاثیر ایدهها و عقاید عکاس امکان وجود ندارد و همه چیز حتی کادربندی و انتخاب موضوع و نحوه نمایش آن در جهت نمایش همین عقیده است. مستندنگاری و معیارهای زیباییاش نیز در طول دوران تکوین بکارت خود را از دست داده و تحت تاثیر مجلههایی چون نشنال جئوگرافیک و لایف مفاهیم زیباییشناسی خود را تعریف کرده است. به گونهای که نمیتوان کتمان کرد که چشمان ما بهترین مناظر را فقط در سبک و سیاق این دو مجله جستجو میکند. ولی مستندنگاری به معنای بیشترِ مورد بحث عکاسی چیزی است که از راجر فنتن آغاز شده است و از همان آغاز خود درگیر این سوال بوده است که آیا میتوان واقعیت را به درستی و کمال با رسانهای چون عکاسی که هدفاش هرچه بیشتر نزدیک کردن خود به نمای روبرویش است نمایش داد؟ شاید بیش و پیش از هر عکاسِ دیگری سوزان مایسلاس درگیر این مفهوم شده است. عکسهای او از رخدادی تلخ چون جنبش نیکاراگوا به شکل مخوفی زیبا هستند در عین حال که موضوع و سوژههایش در برزخ میان درستی و نادرستی معلقاند. با وجود سعی بیشترِ او در ثبت لحظات واقعی، عکسهایش دچار احساساتیگری و قهرمانبازی غلوآمیز میشوند. چیزی که خود مانع از درک و شناخت واقعیت از سوی مخاطبان عکسهایش میشود. حال این سوال پیش میآید که آیا عکسها قابل اعتماد هستند؟ پاسخ به این سوال در گذشته و حال تفاوت بسیاری دارد. می¬توان با اشاره به عکسهای سرهنگ الیور نورث که با فاصله کوتاهی از هم گرفته شدهاند، به این سوال پاسخ داد. در یکی از این عکسها که توسط خبرنگار هری بنسون گرفته شده او در شمایل یک قهرمان است و در عکس دیگر او در حال قسم خوردن به گونهای تحقیر آمیز نشان داده شده است. نکته دیگری که میتوان از این مثال برداشت کرد، توانایی رسانه در تغییر افکار و جهتدهی به آن است. پس آیا میشود به تاریخی که بر مبنای عکسهایی این چنین بعضا متضاد و غرض ورزانه روایت شده اعتماد کرد؟ تنها راه¬کارِ رهایی از این بنبست تغییر در تعریف فتوژورنالیسم و معرفی فتوژورنالیسم نو بوده است. سبکی که به جای رعایت سادگی و صراحت در نمایش موضوعات، سعی در پیچیده کردن رویدادها دارد و تا حدی نیز جنبه انتقال تجربه شخصی را همراه دارد. شاید تغییر فتوژورنالیسم را بتوان اینگونه بیان کرد: فتوژورنالیسم پس از تاریخ پر فراز و نشیب خود در قالب فتوژورنالیسم نو پوست میاندازد و به جای کارکرد ابتدایی خود، در موزهها جای خود را میجوید. فتوژورنالیسم نو هنری است غیرِ کارکردی ولی زیبا.
فصل انتهایی کتاب در مورد رسانههای الکترونیک و آینده عکاسی در عصر الکترونیک نظرات روشنگری را ارائه میدهد. عکسها در این عصر، دیگر آینههای بیغرض به شمار نمیروند. بارت و بودریار عکسها را نه صرفا صحنههایی برگرفته از جهان بلکه بازنمودهای فرهنگی آن میدانند. والتر بنیامین اثر هنری در این عصر را بازتولید مکانیکی مینامد و بزرگترین معضل پیشِ رو را از بین رفتن هاله اصالت را ذکر کرده است. تعمیم این نظریه میتواند ما را به این نتیجه برساند که در عصر حاضر خودِ واقعیت نیز از میان رفته است.
در پایان میتوان گفت گراندبرگ، به زبانی ساده و در عین حال با خردمندی، مهمترین مباحث عکاسی در نیمه آخر قرن بیستم را موشکافی میکند. کتاب او به مثابه گفتوگویی میان اندیشههای مترقی نظریه پردازانی مانند والتر بنیامین، رولان بارت، و ژان بودریار و واقعیتهایی آشفته، بیواسطه و عینی است که هرکس با اندک تاملی هنگام نگاه کردن به تصاویر با آنها مواجه میشود. به نظر میرسید قطببندیهای عینی/ ذهنیِ آن و فرضیاتاش درباره استقلال و تالیف عکس، به طور فزایندهای از کارکرد رسانه در فرهنگ عامه و همه شمول شدن آن در زندگی روزمره فاصله دارد. با در نظر گرفتن این اظهارات، نسل جدیدی از هنرمندان عکاسی با جانبداری نسبتا کمی از تاریخ و سنت عکاسی، بسیاری از تعاریف شکلدهنده هنر عکاسی را دگرگون کردند.
این کتاب تلاشی است تا از طریق بیان نظریه¬های متفاوت، که در جریان این دو دهه اخیر از سوی حوزه زیباییشناسی عکاسی مطرح شده، این واقعیت را مطرح کند که عکاسی طی نیم قرن گذشته بیش از هر زمان دیگری در حال تغییر بنیادی بوده است. چه در سبک و چه در فلسفه بنیادین عکاسی یعنی بازنمایی واقعیت.
بحران واقعیت کتابی حیاتی برای کسانی است که در پی درک جایگاه عکاسی در جهان امروز هستند.